| معنیSporadic:گهگاه – ناپيوسته |
| مترادف : irregular, fitful, occasional, infrequent |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| Sporadic gunfire continued through the night. |
| تیراندازیهای پراکنده در طول شب ادامه داشت |
| sporadic outbreaks of disease |
| Our advertising campaigns have been too sporadic to have had a lot of success. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
