| معنیFervent: با حرارت – پر شور |
| مترادف : ardent, passionate, intense, enthusiastic, zealous; hot, burning |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| Despite her troubled life she has always had a fervent belief in God. |
| برخلاف زندگی پرزحمتی که داشته همیشه اعتقاد راسخی نسبت به خدا داشت |
| Most of the people here are fervent supporters of self-determination. |
| There were fervent arguments both for and against gun control. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
