ورود | ثبت نام
×
Image
ورود به حساب کاربری

Obligation

معنیObligation: اجبار
مترادف : duty responsibility; indebtedness; agreement
مثالهایی از کاربرد این کلمه
Alvin Sharpes stiffened, torn by conflicting obligations.
وقتی سوءظن وجود دارد اجبار نیست پاسخ سوالات داده شود
There is no obligation on the suspect to answer questions.
 
Fathers mildly lit on Friday nights, at ease with these immeasurable obligations.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

© 2025 تمامی حقوق محفوظ است. آدرس:‌ تهران بالاتر ازمیدان ولیعصر -بعد از تقاطع زرتشت - خیابان پزشک پور - پلاک 12 - ساختمان معین

اشتراک در شبکه های اجتماعی

برای به اشتراک گذاشتن این مطلب با دوستان از دکمه های زیر استفاده بفرمایید.