| معنیScrap:خراش انداختن |
| مترادف : piece, bit, fragment; clipping from a newspaper (or book, magazine, etc.); fight, scuffle; waste, leftovers |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| The birds would eat any leftover food scraps. |
| پرندگان غذاهای پس مانده دور ریختنی رامیخورند . |
| The Kempers sold their old car to a scrap dealer. |
| This quilt was lovingly made from scraps of material. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
