ورود | ثبت نام
×
Image
ورود به حساب کاربری

Mandate

معنیMandate: مجبور کردن
مترادف : command, order; authorization granted from one body to a subordinate body; commission granted to a country to administer the affairs of a territory; mandated territory; order from a superior court to a lower court
مثالهایی از کاربرد این کلمه
It is this secondary mandate which ensures that our bi-cameral system can properly function.
 مجبور کردن ثانویه این است که از اینکه سیستم دو دوربین میتواند درست عمل کند مطمئن شوید
On closer inspection, however, that mandate appears to be distinctly fragile.
 
Preval has no mandate and he knows it.
 
 

توسعه کلمه:

در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.

© 2025 تمامی حقوق محفوظ است. آدرس:‌ تهران بالاتر ازمیدان ولیعصر -بعد از تقاطع زرتشت - خیابان پزشک پور - پلاک 12 - ساختمان معین

اشتراک در شبکه های اجتماعی

برای به اشتراک گذاشتن این مطلب با دوستان از دکمه های زیر استفاده بفرمایید.