| معنیUnsettled:به هم ریخته – ناراحت |
| مترادف : not inhabited; not solved; not orderly; not stable |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| The bus ride made my stomach feel unsettled. |
| The issue of pay raises remains unsettled. |
| The weather has been very unsettled lately. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
