| معنیPass out: مردن |
| مترادف : faint, lose consciousness |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| It was so hot in the church that an elderly lady passed out. |
| انقدر هوای داخل کلیسا گرم بود که پیرزن مرد |
| She passed out when she heard the bad news. |
| Mary was so tired that she passed out as soon as she got home. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
