| معنیSufficient:کافی |
| مترادف : enough, adequate |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| It was decided that there was sufficient evidence to convict Marconi. |
| Proof of sufficient funds is required for entrance into Namibia. |
| The money should be sufficient for one month's travel. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
