| معنیResume: دوباره شروع کردن – رزومه |
| مترادف : summary, synopsis, abstract; CV, curriculum vitae |
| مثالهایی از کاربرد این کلمه |
| He said no more, and resumed reading his newspaper. |
| چیز بیشتری نگفت وشروع به خواندن روزنامه اش کرد . |
| Sherman resumed his walk toward First Avenue. |
| The jurors are anxious to resume their normal lives again. |
توسعه کلمه:
در فیلد زیر مثالها، کاربردها، نوع کلمه، مترادفها، متضادها و دیگر موارد را به اشتراک گذاشته و در مورد هر یک نظر خود را اعلام نمایید.
